عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی
عشق بیشتر از غریزه آب میخورد و هرچه از غریزه سر زند بیارزش است
عشق با شناسنامه بیارتباط نیست، و گذر فصلها و عبور سالها بر آن اثر میگذارد
عشق طوفانی و متلاطم است
عشق جنون است و جنون چیزی جز خرابی و پریشانی "فهمیدن و اندیشیدن" نیست
عشق زیباییهای دلخواه را در معشوق میآفریند
عشق یک فریب بزرگ و قوی است
عشق، در دریا غرق شدن است
عشق بینایی را میگیرد
عشق خشن است و شدید و ناپایدار
عشق همواره با شک آلوده است
از عشق هرچه بیشتر نوشیم، سیرابتر میشوی
عشق نیرویی است در عاشق که او را به معشوق میکشاند
عشق تملک معشوق است
عشق معشوق را مجهول و گمنام میخواهد تا در انحصار او بماند
در عشق رقیب منفور است،
عشق معشوق را طعمه خویش میبیند و همواره در اضطراب است که دیگری از چنگش نرباید و اگر ربود با هردو دشمنی میورزد و معشوق نیز منفور میگردد